معنی جزا ، صله
فرهنگ معین
(ص لِ) [ع. صله] نک. صلت.
فرهنگ فارسی آزاد
صِلَه (تحریر عربی صله)، عَطیّه- احسان- جائزه (جمع:صِلات)،
فرهنگ فارسی هوشیار
پاداش پا رنج چلپله نودارانی نوداران نوارهان نورهان نواخت (مصدر) عطا دادن، (اسم) بخشش انعام، (اسم) عطیه جایزه، (نحو) حروف زاید که معنی فعل بان تمام شود مانند: از با به باز بر تا در را جمع: صلات. یا صلت رحم. حمیت نمودن با خویشان و اقربا صله رحم.
جزا
-1 (مصدر) مکافات سزای عمل کسی را دادن، (اسم) پاداش پاداشن پاداشت، (اسم) کیفر پادافره. یا جزا ء (جزای) سیئه. پاداش بدی.
لغت نامه دهخدا
صله ٔ ارحام. [ص ِ ل َ / ل ِ ی ِ اَ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) رجوع به صله و صله ٔ رحم شود.
صله دادن
صله دادن. [ص ِ ل َ / ل ِ دَ] (مص مرکب) جایزه دادن. پاداش دادن. احسان کردن. اجازه. رجوع به صلت و صله شود.
فرهنگ عمید
مترادف و متضاد زبان فارسی
انعام، بخشش، پاداش، جایزه، خلعت
فرهنگ واژههای فارسی سره
بادافره، سزا
گویش مازندرانی
ناتنی – بستگان غیرخونی که از راه خوردن شیر مادر منسوب می...
معادل ابجد
136